غم روی جوانی کرده پیرم
که نزدیک است از شوقش بمیرم
خردمندان همه دیوانه گردند
اگر بینند یار بینظیرم
دل و جان من از شادی هدف بود
چو چشم مست او میزد به تیرم
مرا بیدوست خوابی نیست، هرچند
کنی بستر ز خارا یا حریرم
به عهد کودکی هم دایهء من
به شهد عشق میآمیخت شیرم
ز بند هر که گوئی میگریزم
ولی از دام زلفت ناگزیرم

نظرات شما عزیزان:
سلطان قلبها 
ساعت16:22---2 مرداد 1391
وب شما هم قشنگ عزیز ایشالا که موفق باشی ارزومند تمام ارزوهای قشنگت عزیز تبادل لینک کن
|