نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





مانده ام سر در گریبان

بی تو در شب های غمگین

بی تو باشد همدم من

یاد پیمان های دیرین

آن گل سرخی که دادی

در سکوت خانه پژمرد

آتش عشق و محبت

در خزان سینه افسرد

کنون نشسته در نگاهم

تصویر پر غرور چشمت

یک دم نمی رود از یادم

چشمه های پر نور چشمت

آن گل سرخی که دادی

در سکوت خانه پژمرد


[+] نوشته شده توسط آتنا اكبريها در 23:0 | |







 

زندگی باید کرد !

 

گاه با یک گل سرخ

 

گاه با یک دل تنگ

 

گاه با سوسوی امیدی کمرنگ

 

زندگی باید کرد !

 

گاه با غزلی از احساس

 

گاه با خوشه ای از عطر گل یاس

 

زندگی باید کرد !

 

گاه با ناب ترین شعر زمان

 

گاه با ساده ترین قصه یک انسان

 

زندگی باید کرد !

 

گاه با سایه ابری  سرگردان

 

گاه با هاله ای از سوز پنهان

 

گاه باید روئید

 

از پس آن باران

 

گاه باید خندید

 

بر غمی بی پایان

 

لحظه هایت بی غم ............

روزگارت آرام ........

 


[+] نوشته شده توسط آتنا اكبريها در 22:58 | |







گفتم خدايا...

 

 

گفتم: خدایا از همه دلگیرم، گفت: حتی از من؟
گفتم: خدایا دلم را ربودند، گفت: پیش از من؟
گفتم: خدایا چقدر دوری، گفت: تو یا من؟
گفتم: خدایا تنهاترینم، گفت: پس من؟
گفتم: خدایا کمک خواستم، گفت: از غیر من؟
گفتم: خدایا دوستت دارم، گفت: بیش از من؟
کوله‌بارم بر دوش، سفری باید رفت، سفری بی‌همراه،
گم شدن تا ته تنهایی محض،
یار تنهایی من با من گفت: هر کجا لرزیدی، از سفرترسیدی،
تو بگو، از ته دل، من خدا را دارم ...
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد برسیم!

[+] نوشته شده توسط آتنا اكبريها در 22:54 | |








این روزها آرامم

آنقدر که از پریدن پرنده ای غافل              

                                                   ودرهیچ خیابانی گم نمی شوم

          این روزها آسان تر از یاد می روم


آسان تر فراموشم می کنند

  ... می دانم

                             اما شکایتی ندارم

                                                آرامم...

       گله ای نیست...انتظاری نیست

اشکی نیست...بهانه ای نیست

این روزها تنها آرامم

آنقدر آرام که

می ترسم نکند مرده باشم و خودم هم ندانم...؟



[+] نوشته شده توسط آتنا اكبريها در 22:48 | |







جاده هنوز خیس است

و

من همچنان می روم

 

به خیال رد پای اشکهایت

 

ولی تردید مرا زجر می دهد

 

نمی دانم این خیسی اشکهای توست

یا

خیسی شرم این جاده از شکست دوباره من؟؟؟


[+] نوشته شده توسط آتنا اكبريها در 22:42 | |



صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 26 صفحه بعد