از این سردرگمی خسته م ، از این روزاي تکراري
از این حالی که معلومه یکی غیر از منو داري
حالا می فهمم این روزا چرا دستاي تو سرده
چرا قلب پر از عشقت مسیر راهو گم کرده
به این دستاي آلوده یه احساس بدي دارم
چشات عین نیازم بود ، از این احساس بیزارم
حواست پیش چشماشه واسه اینه پر از شوري
چقدر نزدیک دستاشی ، تو از دنیام چقدر دوري
بی خداحافظی رفتی ، فاصله گرفتی از من
دیگه هیچ غمی ندارم وقتی دستام از تو دورن
کاري به کارت ندارم ، دیگه با تو بی حسابم
انگاري تورو ندیدم حتی یکبار توي خوابم
|